کد مطلب:166506 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:175

اسیران آزادیبخش
بشیر بن خزیم اسدی گفت: آن روز زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب كرد، زیرا به خدا قسم زنی را كه از او باحیاتر و سخنران تر باشد ندیده ام، گویی زبان علی بود كه در كام او قرار داشت. همین كه با اشاره ای از مردم خواست كه ساكت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگهای كاروان از حركت باز ایستاد.

سپس فرمود: ألحمدلله و الصلوة علی أبی محمد و آله الطیبین الأخیار، اما بعد

یا أهل الكوفة یا أهل الختل و الغدر و الخذل ألا فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الزفرة انما مثلكم كمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة أنكاثا تتخذون أیمانكم دخلا بینكم هل فیكم الا الصلف و العجب و الشنف و الكذب و ملق الاماء و غمز الاعداء او كمرعی علی دمنة او كقصة علی ملحودة ألا بئس ما قدمت لكم أنفسكم ان سخط الله علیكم و فی العذاب انتم خالدون اتبكون اجل و الله فأبكوا فانكم أحریاء بالبكاء فأبكوا كثیرا و أضحكوا قلیلا فقد أبلیتم بعارها و منیتم بشنارها و لن ترحضوها أبدا و أنی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ حربكم و معاذ حزبكم و مقر سلمكم و أسی كلمكم و مفزع نازلتم والمرجع الیه عند مقاتلتكم و مدرء حججكم و منار محجتكم بل ساء ما قدمتم لانفسكم و ساء ما تزرون لیوم بعثكم فتعسا تعسا و نكسا نكسا لقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقة و بؤتم بغضب الله و ضربت علیكم الذلة و المسكنة أتدرون ویلكم ای كبد لمحمد صلی الله علیه و آله فرثتم و أی عهد له نكثتم و ای كریمة له أبرزتم و أی حرمة له هتكتم و ای دم له سفكتم لقد جئتم شیئا ادا تكاد السموات یتفطرن منه و تنشق الأرض و تخر الجبال هدا لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوئاء


فقماء شوهاء و خرقاء كطلاع الأرض و ملاء السماء أفعجبتم أن تمطر السماء دما و لعذاب الآخرة أخزی و هم لا ینصرن فلا یستخفنكم المهل فانه عزوجل لا یخفره البدار و لا یخشی علیه فوت الثار كلا ان ربك و لهم لبالمرصاد.

ای مردم كوفه! ای گروه نادرست و فریبكار و پست، اشكتان خشك نشود و ناله تان آرام نگیرد. داستان شما، داستان آن زنی است كه رشته خود را پس از محكم بافتن، می گسست! سوگندهایتان را دست آویزد فساد كرده اید! شما را چه سرمایه ای است جز لاف زدن، به خود نازیدن، دشمنی ورزیدن، دروغ زدن، مانند كنیزكان چاپلوسی نمودن، و چون دشمنان عیب زنی كردن، یا چون چمن بر ویرانه روئیدن و چون نقش روی قبر، بد باطن و زیبانما بودن. برای خود بدتوشه ای فرستادید، آنگونه كه خدای را بر شما به خشم آورد و در عذاب جاودان قرار دهد. آیا گریه می كنید؟ بگریید كه سزاوار گریستن هستید، بسیار بگریید و اندك بخندید! كه شما به سرزنش آن گرفتار شدید و به ننگش خود را آلودید، ننگی كه هرگز نتوانید شست و چگونه بشویید ننگ كشتن فرزند خاتم پیامبران و گنجینه رسالت آنان و سرور جوانان بهشتیان را؟ آنكه در جنگ سنگر و پناهگاه گروهتان و در صلح موجب آرامش دلهایتان و مرهم زن زخمهایتان و در سختیها فریادرستان و در نبردها مرجعتان و دافع حجتهای باطلتان و روشنایی بخش راهتان بود. چه بد است آنچه كه برای خویش پیش فرستادید و چه بد است آن بار گناهی كه برای روز رستاخیز بر دوش كشیدید، نابود و سرنگون شوید، آنهم چه نابودیی! كوشش شما به نومیدی انجامید و دستانتان بریده شد، و سودتان زیان گردید، و خشم پروردگار را برای خود خریدید و بر خواری و بیچارگی خویش افزودید.

می دانید چه جگری از رسول خدا شكافتید و چه پیمانی شكستید و چه حرمتی از او دریدید و چه خونی ریختید، كاری شگفت كردید كه نزدیك است آسمانها فرو پاشد و زمین بشكافد و كوهها بپاشند و فرو ریزند، مصیبتی است سخت بزرگ، بد، كج،


پیچیده، شوم، كه راه چادر در آن بسته شده است، در عظمت همچون گسترده زمین و آسمان پر است.

آیا اگر آسمان خون ببارد شگفت زده می شوید؟ و براستی عذاب آخرت خواركننده است و هرگز ایشان یاری نشوند. پس تأخیر و مهلت، شما را سبكسر نكند كه شتاب بر خدای بزرگ چیره نشود تا او را وادار به مبادرت سازد و از تباه شدن فرصت انتقام نمی هراسد، نه چنین است كه ستمكاران گمان می برند، خدا در كمینگاه ما و آنان است. [1] .

راوی گفت: بخدا سوگند! آن روز مردم را دیدم كه حیران و سرگردن می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند، پیرمردی را دیدم در كنارم ایستاده بود، آنقدر گریه می كرد كه ریشش تر شده بود و می گفت: پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما، بهترین نسلهاست، نه خوار می گردد و نه شكست ناپذیر است.

زید بن موسی روایت كرده است كه: پدرم از جدم نقل كرد: فاطمه صغری هنگامی كه از كربلا (به كوفه) رسید، خطبه ای خواند و فرمود:

سپاس خداوند را به اندازه ریگها و سنگ ریزه و به میزان عرش تا خاك. او را سپاس می گویم و ایمان به او دارم و توكل به او می كنم و گواهی می دهم كه بجز خدای یكتای بی انباز خدایی نیست و محمد بنده و فرستاده او است. و فرزندانش در كنار رود فرات بدون سابقه ی دشمنی و كینه، سر بریده شدند. خداوندا! من به تو پناه می برم كه دروغی به تو ببندم و یا برخلاف آنچه فرو فرستاده ای سخنی بگویم درباه آن پیمانهایی كه برای وصی پیامبر علی بن ابی طالب (ع) كه حقش را ربودند و بی گناه او را كشتند، چنانكه فرزندش را دیروز در خانه ای از خانه های خدا كشتند. و گروهی كه


به زبان اظهار مسلمانی می كردند حاضر بودند، ای خاك بر سرشان كه از فرزند علی، نه در زندگی ای ستمی را باز داشتند و نه در هنگام مرگ یاریش كردند، تا آنكه جان او را باز گرفتی، در حالی كه او سرشتی پسندیده و طینتی پاك داشت، مناقب او معروف و روش او مشهور بود. پروردگارا! او در راه تو سرزنش هیچ ملامت كننده ای را در دل نگرفت، خدایا تو او را از كودكی پیش از دیگران به اسلام هدایت كردی، و چون بزرگ شد خصال نیكویش عطا نمودی، او همواره خیرخواه راه تو و رسول تو بود، تا آنكه جانش را باز گرفتی، در حالی كه از دنیا بریده بود و نسبت به آن حرصی نداشت. شیفته آخرت بود و جهاد كننده در راه تو باد تا تو از او خشنود شدی و او را برگزیدی و به راه راست رهنمونش شدی. اما بعد ای مردم كوفه! ای مردم نیرنگ باز و حیله گر و متكبر! ما خاندانی هستیم كه خداوندما را با شما آزمود و شما را با ما، پس قرار داد آزمایش نیكویی برای ما و از دانش و فهم خویش ما را بهره مند ساخت، پس ما جایگاه دانش و محل فهم و حكمت او هستیم. و حجت خدا برای بندگانش در همه سرزمینها می باشیم. خداوند ما را به بزرگیش كرامت بخشید و بواسطه پیامبرش محمد بر بسیاری از مردم فضیلتی آشكار عنایت كرد.

شما به ما نسبت دروغگویی و كفر دادید و جنگ با ما را حلال شمردید و دارائی ما را به یغما بردید، گوئی ما اهل تركستان و كابل بودیم، همچنانكه دیروز جد ما را كشتید.

شمشیرهای شما به خاطر كینه دیرینه ای كه از ما داشتید از خون ما اهل بیت خون چكان است. چشمهای شما روشن!! دلهایتان شاد!! با این دروغی كه بر خدا بستید و نیرنگی كه با خدا كردید و خدا بهترین مكر كنندگان است. مبادا از خونی كه از ما ریختید و اموالی كه از ما بدست آورید خوشحال باشید كه این مصیبت های بزرگ و محنت های عظیم، پیش از آنكه به ما برسد در كتابی نوشته شده است و این بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهناك نباشید و از آنچه به شما رسیده شادمان نگردید و خداوند هر كس را كه مكتبر و خودخواه است دوست نمی دارد.


مرگ بر شما! پس منتظر لعنت و عذاب باشید، زیرا آنچنان نزدیك است كه گویی بر شما فرود آمده است، و عذابهایی پی در پی از آسمان فرو می ریزد كه شما را نابود كند و شما را در چنگ یكدیگر گرفتار كند و سپس در شكنجه دردناك روز قیامت، جاویدان گرفتار شوید. هان! لعنت خدا بر ستمكاران باد!

وای بر شما! آیا می دانید چه دستی از شما بر ما طغیان كرد؟ و چه كسی به جنگ با ما شتافت؟ یا با چه پایی بسوی ما آمدید؟ با ستمگری به جنگ ما پرداختید! بخدا سوگند! قلبهای شما سخت، جگر شما تیره، دلهای شما بسته، و گوش و چشم شما مهر شده است! شیطان شما را فریب داده و به آرزوهای دراز مبتلا كرده، و بر دیده شما پرده ای كشیده است. مرگ برای شما ای اهل كوفه! پیشتر چه كینه ای از پیامبر خدا در دل داشتید كه آنگونه با برادرش علی بن ابی طالب نیای من و فرزندان و خاندان پاك و برگزیده اش دشمنی ورزیدید كه كسی از شما اینچنین فخرفروشی می كند و می گوید:

«كشتیم ما به جنگ، علی را و آل او

با تیغ های هندی و طعن و سنان خویش

زنهایشان اسیر نمودیم همچو ترك

رزمی چنین ندیده كس از دشمنان خویش»

ای خاك بر دهانت كه چنین گفتی!

به كشتن مردی بالیدی كه خداوند آنان را پاك و پاكیزه فرموده و پلیدی را از آنان برده!

دهان بربند و بر جای خود بنشین آنچنان كه پدرت نشست كه هر كس همان دارد كه بدست آورده و با دستانش پیش فرستاده است.

وای بر شما! آیا بر آنچه خداوند ما را فضیلت بخشیده حسد می ورزید؟

«ذلك فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور.»


چنین است كه خداوند فضل خویش را به هر كس كه بخواهد عطا می كند، و خدا صاحب فضلی بزرگ است و كسی را كه خدا نوری برای او قرار ندهد، دیگر روشنایی نخواهد داشت.

راوی گفت: در این هنگام صدای مردم به گریه و شیون بلند شد در حالی كه می گفتند: ای دختر پاكان بس كن كه براستی دلهای ما را آتش زدی و حنجره های ما را به ناله آوردی و جانهای ما را سوختی؟

دختر حسین این سخنان گفت و خاموش شد. [2] .

راوی گفت: آن روز ام كلثوم دختر علی از پس پرده ی نازكی صدایش را به گریه بلند كرده بود و می گفت:

ای مردم كوفه! ننگ بر شما! چرا حسین را خوار نمودید و او را كشتید؟ و اموالش را به تاراج بردید و از آن خود دانستید، و زنان خاندانش را اسیر و آزار و شكنجه كردید. مرگ و نابودی بر شما! وای بر شما! آیا می دانید چه بلایی دامنگیر شما شد و چه بار گناهی بر پشت كشیدید؟ و چه خونهایی ریختید؟ و با چه فرد بزرگواری رو در رو شدید؟ و از چه كودكانی لباس برگرفتید؟ و چه اموالی را غارت كردید؟

بهترین مردان پس از رسول خدا (ص) را كشتید و رحمت و مهر از دلهای شما كنده شد!

ألا ان حزب الله هم الفائزون و حزب الشیطان هم الخاسرون. هان براستی كه حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیان كارانند.

و آنگاه شعری بدین مضمون انشاد كرد:

كشتید برادرم را و صبر پیشه كردم، اما وای بر مادر شما!

كه بزودی با آتش سوزان سزا داده می شوید

شما خونی را ریخته اید كه خدا ریختن آنرا حرام گردانیده


و قرآن و پیامبر خدا نیز آنرا حرام كرده اند

هان مژده باد شما را آتش! كه فردا

بی تردید در دوزخ، جاویدان شوید

براستی من همواره در طول زندگیم بر برادرم گریه كنم

بر بهترین كسی كه پیش از پیامبر متولد گردیده

چنان اشكی از دیدگانم فرو ریزم

كه پیوسته بر گونه هایم سرازیر باشد و هرگز نخشكد

راوی گفت: مردم شیون سر دادند و گریستند، و به نوحه سرایی پرداختند، و زنان گیسوان پریشان كردند و خاك بر سر ریختند و صورت با ناخن خراشیدند و سیلی بر گونه های خود زدند و واویلا گفتند و مردان گریه كردند و موی صورت خویش كندند و هیچ مرد و زنی گریان تر از آن روز دیده نشد. [3] .

پس زین العابدین (ع) به مردم اشاره كرد كه ساكت شوید! همه خاموش شدند، آنگاه بپا خاست و خدای را سپاس گفت و ستایش كرد و از پیامبر (ص) یاد كرد و بر او درود فرستاد، پس از آن فرمود:

ای مردم! هر كس كه مرا شناخت كه شناخته است و هر كس كه نمی شناسد خودم را به او معرفی می كنم.

من فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم. من پسر كسی هستم كه هتك حرمت كردید و اموالش ربوده شد و دارائیش به غارت رفت و اهل و عیالش اسیر گردید.

من پسر كسی هستم كه او را در كنار رود فرات بدون پیشینه كینه و عداوت سر بریدند.

من فرزند كسی هستم كه او را با شكنجه كشتند و همین فخر او را بس است. ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا می دانید كه براستی این شما بودید نامه به پدرم نوشتید


و به او نیرنگ زدید و با او پیمان بستید و بیعت نمودید و به جنگ با او برخاستید؟ مرگ بر شما با این كرداری كه از پیش خویش فرستادید! و ننگ بر این اندیشه شما! با چه دیده ای به روی رسول خدا نگاه خواهید كرد؟ هنگامی كه به شما بگوید: چون عترت مرا كشتید و احترام آنان را از میان بردید، پس از امت من نیستید.

راوی گفت: با شنیدن این سخنان، صداها از هر سو برخاست و به یكدیگر می گفتند: نابود شدید و نمی دانید!

پس حضرت فرمود: خدای رحمت كند كسی را كه نصیحت مرا بپذیرد و و صیتم را درباره خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر خدا پاس دارد. كه به راستی رسول خدا (ص) برای ما الگوی نیكوئی است «لكم فی رسول الله اسوة حسنة» همگان گفتند: ای پسر پیامبر خدا! ما هم گوش به تو داریم و فرمان تو می بریم و از حرمت و آبروی تو نگاهبانی می كنیم كه ما دوستدارت هستیم و از تو رویگردان نیستیم، پس هر دستوری داری بفرما، خداوند تو را رحمت كند، پس به تحقیق ما با كسی كه بخواهد با تو بجنگد جنگ كنیم و با كسی كه بخواهد با تو بسازد سازش كنیم. ما به یقین از یزید كه لعنت حق بر او باد، بازخواست می كنیم و از كسی كه نسبت به تو و ما ستم روا داشته بیزاری می جوییم.

حضرت فرمود: هیهات! هیهات! ای مردم نیرنگ باز و مكار! به خواسته های دل خویش نخواهید رسید. می خواهید به من نیرنگ بزنید همچون گذشته كه به پدرانم زدید؟ به خدای شتران راهوار، چنین چیزی دیگر پیش نمی آید! هنوز زخم دل بهبودی نیافته، همین دیروز بود كه پدرم را با افراد خانواده اش كشتید، هنوز سوگ رسول الله (ص) و داغ پدرم و فرزندان پدرم فراموش نشده است. هنوز این غصه ها گلوگیر من است و این اندوهها در سینه ام جوشان است و دلم از این غمها خروشان است آنچه از شما می خواهم این است كه نه با ما باشید و نه بر ما.

آنگاه اشعاری اینچنین قرائت فرمود:


شگفت نیست كشته شدن حسین

زیرا پدرش از او بهتر و بزرگوارتر بود

پس شما ای كوفیان شادمان نشوید

از مصیبتهای حسین كه بزرگترین مصائب است

جان به فدای آنكه در كنار فرات كشته شد

پاداش كشندگان او آتش دوزخ است

پس از این سخنان فرمود: ما از شما راضی، سر به سر، نه امروز با ما باشید و نه روز دیگری بر ما! [4] .


[1] لهوف، ص 64، فتوح، ج 3، ص 141 -139. ما نهايت كوشش را جهت تصحيح متن اين خطبه و ترجمه آن بكار برديم، و بيش از اين نتوانستيم.

[2] لهوف، ص 67.

[3] لهوف، ص 68.

[4] لهوف، ص 69.